- دوشنبه ۲۱ اسفند ۹۶
- ۱۵:۴۶
مدیریت فرهنگی از دیدگاه مقام معظم رهبری
مسألهی فرهنگ در یک جامعه یک مسألهی حیاتی است. فرهنگ به معنای یک چیز زیاد و تجملاتی برای جامعه نیست؛ فرهنگ، اساس است. اگر فرهنگ در یک جامعه، به معنای درست کلمه، فرهنگ صحیح باشد با هر تلقی که انسان از فرهنگ صحیح دارد؛ طبعاً به نظر ما فرهنگ صحیح، آن فرهنگی است که با مبانی اسلامی و منطق و عقل و خرد، همسان و همگام باشد، آن جامعه به سمت رشد اقتصادی و رفاه و آزادی و این چیزها هم حرکت خواهد کرد؛ یعنی این فرهنگ خوب، زمینه خواهد شد که جامعه، ثروتمند هم بشود، عالم هم بشود، از لحاظ سیاسی هم قدرت پیدا کند، از لحاظ آزادی و هم به آرزوها و اهداف خودش برسد.اگر فرهنگ یک کشور، فرهنگ منحطی بود، اگر رشد اقتصادی هم پیدا کند، به ضررش تمام خواهد شد؛ اگر رفاه هم پیدا کند، رفاه او را به فساد خواهد کشاند؛ چنانچه آزادی و دموکراسی و حق رأی و اینها هم داشته باشد، موجب هرج و مرج و موجب فساد و تباهی او خواهد شد؛ یعنی فرهنگ؛ ذهنیت و عقلیت جامعه، و بقیهی امور؛ بقیهی بخشهای بشراند. که عقل و ذهن انسان، راهنما و جهت بخش و تعیین کننده است. اگر جامعه ای ثروتمند هم باشد، اما عقل درستی نداشته باشد، این ثروت را به باد خواهد داد، یا در جای بدی مصرف خواهد کرد. فرهنگ، به جای عقلیت یک جامعه است؛ لذا که هرچه بر روی فرهنگ سرمایه گذاری بشود، زیاد نیست. خوب، حالا من از این حرف که مورد قبول و تصدیق همه است، می خواهم استنتاجی بکنم؛ و آن این که به این معنا، مدیریت فرهنگی در جامعه، امری لازم و البته ممکن است .ثانیاً دخالت در فرهنگ باید ضابطه مند باشد نه افراطی.رهاسازی کامل فرهنگ و یا سختگیری خشن هر دو غلط است. ما نمیخواهیم با نگاه افراطی به مقولهی فرهنگ نگاه کنیم؛ بایستی نگاه معقول اسلامی را ملاک قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطی که معارف و الگوهای اسلامی به ما نشان میدهد، تنظیم کرد. برخورد افراطی، از دو سو امکان پذیر است و تصور میشود: یکی از این طرف که ما مقولهی فرهنگ را مقوله ای غیرقابل اداره و غیرقابل مدیریت بدانیم؛ مقوله ای خود را که نباید سربه سرش گذاشت و وارد آن شد و با این منطق که با فرهنگ مردم نمیشود کاری کرد؛ نمیشود الگوهای فرهنگی را به مردم داد؛ نمیشود مردم را در زمینه ی مسائل فرهنگی پیش برد، مقولهی فرهنگ عمومی مردم و رشد فرهنگی آنها را رها کرد، که متأسفانه این تفکر در جاهایی هست و عده یی طرفداری رها کردن و بی اعتنایی و بی نظراتی در امر فرهنگ هستند. این تفکر، تفکر درستی نیست و افراطی است. در مقابل آن، تفکر افراطی دیگری وجود دارد که آن سختگیری خشن و نظارت کنترل آمیز بسیار دقیق. چه در زمینه ی فرهنگ عمومی، چه حتی در زمینه ی مسائل و اخلاق شخصی؛ قالب گیری کردن و قالب ها را تحمیل کردن. این تفکر هم به همان اندازه غلط است. نه میشود فرهنگ را در جامعه رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه میشود آن طور سختگیری های غلطی را که نه ممکن است و نه مفید، الگو قرار دارد. مفهوم مدیریت فرهنگ. مدیریت فرهنگی یعنی وضع ضابطه و قانونگذاری در امر فرهنگ. مدیریت فرهنگی، یعنی این که دستگاه عاقلهی کشور. دستگاه مدیر و مدبره ی کشور. برای فرهنگ کشور، قراری بگذارد، ضابطه یی وضع بکند و خط کشی و قاعده و قانوگذاری بکند. معنایش این است. نباید این جور باشد که در امر فرهنگ یک کشور برخلاف مسایل دیگر. هیچ گونه نظارتی، اشرافی، مدیریتی و تدبیری وجود نداشته باشد. مدیریت فرهنگ در مقابل هرج ومرج فرهنگی است. مدیریت فرهنگی، در مقابل هرج و مرج فرهنگی است؛ به معنای استبداد و به معنای تحمیل نیست، به معنای بد رایج در میان ما نیست، یعنی نباید حمل بر این معانی بشود. جامعه و در مجموعهی فرهنگی، اگر این جور شد که هر متاع فاسد و کاسدی و مفسدی عرضه شد. بدون هیچ مواخذه و مسوولیت این هرج و مرج است، این را نمیشود قبول کرد؛ مثلاً مسوول بهداشت، اجازه نمی دهید که غذای فاسدی هم به مردم داده بشود، منطقی هم نیست، هیچ کس هم تردیدی ندارد. در امر فرهنگ معنوی هم همینطور است. درست است که کسانی در دورآنهایی در تاریخ، در کشور خود ما در جاهای فراوانی از دنیا، از اروپای قرون وسطا و بعد از آن، به این بهانه بر روی افکار و گرایش های غیرمطلوب خودشان شمشیر کشیدند و هرکار خواستند، کردند؛ بله، از این مدیریت فرهنگی به عنوان جلوگیری از هرج و مرج، قطعاً سوءاستفاده شده؛ مثل خیلی از مفاهیم درست دیگری که از آنها سوءاستفاده شده است. این موجب نشود که به مجرد این که مسألهی مدیریت و انضباط فرهنگی و سر رشته دارای یک مجموعه بر فرهنگ کشور مطرح میشود، ما فوری آن را رد کنیم؛ که آقا، فلان افراد هم اروپای قرون وسطا و دوره ی انگیزاسیون، این حرف را میزدند!.... به نظر من این مغالطه و خلط مبحث است. خیلی خوب، آنها از این حقیقت صحیح، استفاده ی بد و سوءاستفاده میکردند؛ کما اینکه از نام آزادی هم سوءاستفاده میشود از مطبوعات، از اسم فرهنگ، از دین و از منابر تبلیغی دین هم سوءاستفاده میشود. خوب، سوءاستفاده که موجب نمیشود ما اساس این امر را مورد تردید قرار بدهیم. حکومت باید بر حوزه فرهنگ نظارت کند. آنچه که در مقولهی فرهنگ بر عهدهی حکومت است، عبارت است از نظارت هوشمندانه، متفکرانه، آگاهانه، مراقبت از هرز روی نیروها و هرزهرویی علف هرزه ها، هدایت جامعه به سمت درست، کمک به رشد و ترقی فرهنگی افراد جامعه؛ با ید به این همه مجموعهی انسان و بخصوص جوان که در جامعه هستند، کمک کرد تا بتوانند راه صحیح و رشد خود را پیش ببرند. ما نه معتقد به ولنگاری و رهاسازی هستیم، که به هرج و مرج خواهد انجامید، نه معتقد به سختگیری شدید؛ اما معتقد به نظارت، مدیریت، دقت در برنامهریزی و شناخت درست از واقعیات هستیم. .... امروز با این رسانههای جهانی و با انگیزه ی شدیدی که در تزریق و تلقین فرهنگ های خاص مراکز قدرت جهانی وجود دارد، نمیشود ما میدان را رها کنیم تا دیگران هر کاری که می خواهند، بکنند. امروز همان کسی که ادعای آزادی میکنند و دم از لیبرال بودن می زنند، پیچیده ترین و دقیق ترین و ظریفترین شیوه ی کنترل را بر روی فرهنگ کشورهای خودشان، بلکه سراسر دنیا اعمال میکنند و سعی دارند که فرهنگ خود را به کشورهای دیگر منتقل و تزریق کنند. در این فرهنگ تحمیلی و تزریقی اسم آزادی هست، ولی حقیقت آزادی نیست؛ آزادی تا آن جا هست که با منابع سرمایه دارها و کمپانی ها و مجموعه های قدرتمند و ثروتمند و رزمند و زورمند جهانی اصطکاک پیدا نکند؛ اما این فرهنگ در قبال مسائل اخلاقی و فضیلت و .... کاملاً آزاد است و در قبال تعدی و تجاوز به معنویت هم در آزادی مطلق است؛ لیکن حدود بسیار دقیق و سختگیرانه ای وجود دارد که به منافع قدرت هایی که منبع و منشأ این تزریق و تهاجم فرهنگی در جهان هستند، تعدی نشود. در قبال هجمه ای که امروز وجود دارد، نمیشود بیکار نشست و نظارت را از دست داد؛ بایستی با دقت، مراقب رفتار و حرکت فرهنگی جامعه بود و برای آن برنامهریزی کرد؛ این یکی از مهمترین وظایف حکومت است و حق بزرگی است که مردم بر گردن حکومت دارند؛ حق رشد فضلیت ها و پیشرفت در زمینه ی معنویات؛ این حق را باید حکومت ایفا کند. این مطلب مهمی است که باید برایش برنامهریزی و فکر شود و راه های اثرگذاری بر روی فرهنگ عمومی مردم و رشد فضایل شناخته شود. باید مراقب بود که به عنوان و نام آزادی در گرداب بی بندوباری نیفتیم. در همین زمینه باید کجروی ها و انحراف ها دیده شود تا به نام آزادی دچار بی بندوباری نشویم؛ چون آزادی مرز بسیار ظریف و دقیقی با بی بندوباری دارد؛ باید مراقب بود که به عنوان و نام آزادی در گرداب بی بندوباری نیفتیم؛ زیرا بی بندوباری در نهایت متهی خواهد شد به نفی آزادی و خود هرج و مرج، وجود استبداد، تحمیل و فشار را توجیه و زمینه را برای استبداد فراهم میکند. البته ما برای آزادی خیلی احترام و ارزش قائلیم و به صورت مبنایی هم معتقدیم که آزادی باید در جامعه باشد؛ آزادی فکر، عقیده و رفتار. و عقیده ی ما بر این است که رشد و تکامل انسانها بدون فضای آزاد امکان ندارد؛ در فضای استبداد امکان پذیر نیست که افراد و جامعه رشد کنند؛ استعداد انسانها باید در فضای آزاد رشد کند؛ انسانها هم در این فضا تعالی و تکامل پیدا میکنند. ما به معنای حقیقی کلمه به آزادی و وجود آن معتقدیم؛ منتها آزادی یک مسأله است، عدم مدیریت، عدم نظارت و عدم دقت در آنچه می گذرد، مسألهی دیگری است؛ رها کردن کار مسألهی دیگر است؛ به هیچ وجه نباید اجازه داد که این موضوع در جامعه اتفاق بیفتد. در مقولهی فرهنگ، رفتار حکومت باید دلسوزانه و مثل رفتار باغبان باشد. باغبان بهنگام نهال میکارد، بهنگام آبیاری میکند، بهنگام هرس میکند، بهنگام سمپاشی میکند و بهنگام هم میوهچینیم می کند. باید فضای فرهنگی کشور را باغبانی کرد؛ ینی مسوولانه و با دقت این مقوله را دنبال کرد. بعضی ها بعمد و کاملاً حساب شده بی بندوباری را ترویج میکنند. البته بنده نشانه های این کار را می دیدم و حدس میزدم که چه اتفاقی می خواهد بیفتد. بعد کارهایی که دستگاههای مسوول کردند و اطلاعاتی که به دست آوردند، روشن کرد که همان حدسی که میزدم، واقعیت دارد. عده ای برای این که جامعه را از لحاظ فکری، ایمانی و فضایل اخلاقی از مسیر هدایت اسلامی دور و فکر مردم را خراب و راه بی بندوبای را برای آنها باز کنند، برنامهریزی کرده اند. جزو وظایف حکومت است که با این افراد مقابله کند؛ مقابله ی با نشر ضلالت و بدعت جزو کارهایی است که بر عهدهی ماست و باید آن را به شیوه ای درست انجام بدهیم. من اعتقاد به سختگیری و برخورد خشن ندارم؛ منتها راههایی وجود دارد که باید آنها را جستجو و پیدا کنید و برایش حقیقتاً برنامهریزی کنید. دستگاههای فرهنگی اجرایی کشور مثل آموزش عالی، آموزش پزشکی، وزارت فرهنگ و ارشاد و وزارت آموزش و پرورش این کار را در برنامه ها و سیاستهای اجرایی خودشان بگنجانند و به طور جدی دنبال کنند. البته تلاش های خوبی هم میشود، من اینها را هم می بینم. لیکن مقوله، مقولهی بسیار مهم و تعیین کننده ای است که بایستی به آن پرداخت. بنابراین باید برای اصلاح و رشد جامع کار فرهنگی بشود. در اهمیت کار فرهنگی هرچه گفته بشود کم است. در باب کار فرهنگی و اهمیت آن، هرچه گفته بشود، تکرار گفته شده هاست و یک نکته بیش نیست و آن، پیام انقلاب و اصل ایصال آن است، که از اصول مسلم اسلامی می باشد. تبلیغ، یعنی رساندن «الذین یبلغون رسالات الله» یعنی حجاب ها و مانع ها را در نوردیدن، و رساندن سخن حق به مرکزی که باید برسد. هرچه گفته بشود، حول و حوش همین یک نکته است، و در این زمینه همه چیز یا بسیاری از چیزها گفته و نوشته شده است. مسئله ی فرهنگ و قضایای فرهنگی خیلی مهم است.... اهمیت کار فرهنگی نباید مورد غفلت قرار گیرد. در کار فرهنگی هیچ وقفه و تعللی جایز نیست؛ چون بیشترین تلاش دشمنان بر روی جامعه و ملت و کشور ما، تلاش فرهنگی است. این مبالغه نیست! بیشتر و پُرحجم و موثرتر از تلاش های سیاسی و امنیتی، تلاش فرهنگی است. علت هم این است که آنها می دانند اگر در تلاش های فرهنگی علیه انقلاب موفق و پیروز شوند، بقیهی کارها برای آنها آسان خواهد شد؛ لذا روی آن متمرکزاند....
- ۱۶۴